خاطرات و آلبوم 22 ماهگی
اینم عکس های سفر عیدمون که با مامان جون و باباجون و دایی کیوان و خانواده خاله انسی رفتیم سفر . که تو خیلی خوب بودی و توی راه و توی ماشین همش خواب بودی و وقتی می رسیدیم خونه سرحال و قبراق بازی میکردی و به همه شادی و نشاط می دادی. من دارم جنگل رو کشف می کنم اینم یه آتیش داغ داغ که روش کباب درست کردیم و من خیلی دوست داشتم اگه کسی حواسش به من نیست می خوام برم شیطونی!!! من دارم رقص عربی تمرین میکنم اینم من و مامان جونیم که خیلی دوستش دارم اینم بابا جونیم که عاشقشم این دریاچه رو ببینین چقدر قشنگ و بزرگه یه جا...